در یک شبی ابری با چشمانی خیره به آسمان نگاه کردم
ابر برق نگاه بغض زده ام را دید
چهره در هم کشید غرش بر آوردو گریست
کوه که از دور نظاره گر این احساس غم انگیز بود
تاب نیاورد قامت خم کرد تکانی خورد بخود لرزید
و آوار جدایی را بر سرم فرو ریخت..... Siya
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۲۷ ساعت ۱۰:۱۹ ق.ظ توسط شاعر و نویسنده معاصر سیا سالاری ساردوئی(اصغر)
|